آخر هفته
چند روزی اینترنتم قطع بود نتونستم وبتو بروز کنم.
چهارشنبه رفتیم خونه عمو صمد مهمونی ترتیب داده بود. به تو با وجود هلیا و ایلیا خیلی خوش گذشت از این بابت خوشحالم ولی موقع شام دندون درد کمی اذیتت کرد که خیلی برات ناراحت شدم -پنجشنبه بردم دندونپزشکی و خانم دکتر تشخیص داد که باید دندونت رو بکشه و تو خیلی ترسیدی و همش میگفتی که دندونمو نکشه و یا بیهوشم کنه و منم برای اینکه تورو آروم کنم گفتم شایدم نکشید و برای شوخی بهت گفتم الآن با یه چکش بیهوشت میکنه - موقع کشیدن دندونت خیلی گریه کردی و خیلی اعصابم خورد شد و تازه بعدش کلی با من دعوا کردی که چرا گولت زدم - متاسفم عزیزم- خواستم فقط آرومت کرده باشم.
امروز با من اومدی اداره تا از اداره بریم خونه مامان آذر آخه خاله مینا هم اونجاست و دلم واسه همشون تنگ شده تو هم همینطور.
داری با آریا پسر خانم یزدانی که یکسال از تو بزرگتره بازی میکنی پی اس پیتو آوردی و با اون سرگرمین.