عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

عسلای مامان

اداره

1390/6/5 10:20
نویسنده : مامان
494 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه با هم اومديم اداره چون ماه رمضونه ساعت كاري كوتاهه و ميدونستم كار زيادي ندارم تصميم گرفتم گل پسرمو با خودم ببرم سر كار تو هم خيلي خوشحال شدي و استقبال كردي و شانست هم خوب بود چون آريا هم همراه مامانش اومده بود همش با اون بازي كردي و كلي بهت خوش گذشت با اينكه اصلا قصد رفتم به خونه مامان آذر رو نداشتم ولي چون تو گفتيو مامان آذر هم خواست كه بريم دلم نيومد خواستشو رد كنم و از اداره رفتيم اونجام و شبم مونديم خاله مينا اينا هم اومدنو جمعمون جمع بود فرداش غروب خاله مينا داشت ميرفت خونشون كه ديديم دست دايي با آب رادياتور سوخته و هممون حسابي دستپاچه شديم خيلي اعصابم خورد شد و رفت بيمارستان و پانسمان كرد - خاطرات تلخ گذشته رو بيادم آورد و فكر كنم به ياد همه آورد-  خلاصه خوشي اين دو روز رو خراب كرد و ما هم شب كه بابا مومد دنبالمون اومديم خونه .

ديشب يه سر رفتيم بالا عمو بستني خريد چون ماشينشو عوض كرده

شب تو و بابا رفتين خوابيدين ولي من كه تازه بعد افطار جون پيدا ميكنم به كارام برسم شروع كردم به اتو كردن لباس براي خودم و بابا و كمي هم خونه رو مرتب كردم دوتايي پيش هم اونقدر ناز خوابيده بودين كه ازتون عكس گرفتم .

خواب پدر و پسر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)