پارک
یکشنبه هر چی بابا سعی کرد منو بیدار کنه نتونست نمی دونم چرا اینقدر تنبل شده بودم و حالشو نداشتم برم سر کار برای همین هم دو تایی موندیم خونه - هوا خیلی خوب و خنکه و آفتاب هم نبود ( آخه چند روزه بارون میاد و هوا خنک شده ) تصمیم گرفتم حالا که خونه ام استفاده کنم و برم سبزی خوردن بگیرم و تو رو هم برم پارک با هم رفتیم پارک جلوی تره بار و تو کلی بازی کردی و با هم رو چمنها نشستیم و بهت گفتم رو چمنها شنا بری و تو اولش روت نمی شد ولی بعد ١٠ تا شنا رفتی آخه چند وقتیه که شنا میری و میگی میخوام بازوهام قوی بشه و عضله دربیاره قربونت بشم وقتی بازو می گیری یه تخم مرغ کوچولو پیدا میشه خلاصه بستنی هم خوردی و بعد اومدیم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی