عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

عسلای مامان

رادمان مهربون

1390/8/22 13:21
نویسنده : مامان
587 بازدید
اشتراک گذاری

يه اتفاق جالب افتاده و من خيلي خوشحالم كه يه همچين پسري دارم و برات مي نويسم كه بدوني و يادت باشه كه چقدر مهربوني

موقع بازي با كامپيوتر اولش يه مرغ گنده رو بايد مي كشتي كه نوبت مرغاي بدي برسه

ديدم نمي توني ( تازه ناراحت هم شدم كه چرا بايد نتونه اين مرغ به اين بزرگي رو هدف قرار بده و بهش شليك كنه)

گفتم بده من بازي كنم

بعد شروع كردم به شليك كردن به مرغ

اصلا حواسم به مرغه نبود و فقط شليك مي كردم

تو با يه قيافه و صداي ناراحت و غصه دار گفتي:

مامان يواش تر ، مگه نمي بيني داره مي لرزه

تازه اون موقع بود كه به مرغه نگاه كردم و ديدم با هر تير تكون مي خوره و ميلرزه

واي كه چه حسي بهم دست داد - اشكم دراومد- پس معلوم شد كه چرا نمي تونستي اونو بكشي

عزيزم تو دلت نميومد يه مرغ كامپيوتري رو بكشي چون موقع مردن ، مي لرزيد

خيلي دوست دارم- الهي هميشه اينقدر مهربون باشي و هيچ وقت دلت از سنگ نشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

amir
5 آذر 90 18:31
salam
man babaye radman hastam!!!
akhe esme pesare maa ham radmane!
dar zemn behetoon tabrik migam vase in zogho salighe ke be kharj dadid


ممنون كه به ما سر زديد- كاش براي رادمان جون هم وبلاگ بسازيد تا بيشتر در ارتباط باشيم- راستي توجه كرديد اسم باباي رادمان ما هم اميره