بوس
دیروز صبح وقتی از خواب بیدارت کردم بلند شدی و اومدی بوسم کردی قربونت بشم انگار دنیا رو بهم میدن وقتی اینطوری یهویی بوسم میکنی. بهت گفتم فدای پسر مهربونم بشم.
از اداره که اومدم نخوابیده بودی و اومدی سی دی تماشا کردی و منم که روزه بودم خوابیدم - مادر الناز ازت خواست که بری خونشون چون الناز که پاشو گچ گرفتن و نمی تونه بیاد بیرون خیلی حوصلش سر رفته تو هم رفتی و دو ساعت دیگه برگشتی و شامتم اونجا خورده بودی - چون خیلی خوابت میومد تا سرتو گذاشتی رو بالش خوابت برد .
عزیزم دیروز چون کم دیده بودمت و زیاد باهم نبودیم وقتی شب شد انگار یه چیزی کم داشتم اصلا خوابم نمی برد دوست داشتم بیدارت کنم و با هم حرف بزنیم و بازی کنیم دو بار تو خواب بوسیدمت دلم برات تنگ بود انگار که خیلی وقته ندیدمت- منتظرم بیام خونه و عوض دیروزو دربیارم تازه فردا هم تعطیله - آخ جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی