عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

عسلای مامان

گزارش تعطيلات 11

1391/5/11 11:15
نویسنده : مامان
408 بازدید
اشتراک گذاری

اولين ماه تابستون هم گذشت و وارد ماه دوم از سه ماه تعطيلي شديم ناراحت. اتفاق خاصي هم نيوفتاده و روزها پشت سر هم مي گذرن و احساس مي كنم چيزي براي نوشتن وجود نداره ...متفکر

تو ماه رمضون هستيم و اونقدر بي حال و گشنه و تشنه مي شم كه وقتي مي رسم خونه فقط مي خوابم يا دراز مي كشم و حال انجام هيچ كاري رو ندارم خمیازه..... ديگه برنامه هر شب پارك رفتن تعطيل شده چون ديگه بعد از افطار وقتي نميمونه براي اينكه تو رو ببرم پارك همين برسم كارهاي خونه رو انجام بدم و شام درست كنمافسوس.........ولي در عوض تقريبا هر روز افطار مهمون خونه خاله بوديم و تو و محدثه از فرصت استفاده مي كنيد و بازي مي كنيدلبخند .... البته روزهاي يكشنبه هم كه من كلاس دارم خونه مي موني و بيدار كه ميشي ميري خونه خاله و تا شب اونجايينیشخند .... اينم بگم كه محدثه به سن تكليف رسيده و بعضي روزها رو روزه مي گيره و وقتي روزه است خيلي تشنه ميشه و اونم بي حاله تشویق.... تو هم وقتي اونو ميبيني اصرار داري كه روزه بگيري البته به شيوه خودت ......مثلا يه روز صبح كه از خواب بيدار ميشي بيسكوييت مي خوري و ميگي روزه كله گنجشكي هستم آب رو هم كه اصلا به حساب نمياري ميوه هم به حساب تو اشكالي ندارهتعجب ...... وقتي من محدثه رو تشويق ميكنم ناراحت ميشي و ميگي چرا به من آفرين نگفتي ؟

كلاس زبان با كمي وقفه دوباره شروع شده به خاطر اينكه روز و ساعت كلاس زبان با كاراته تداخل پيدا كرده بود مجبور شديم منتظر بمونيم تا كلاسهاي جديد شروع بشه کلافه

كاراته هم ادامه داره ..... اينم بگم كه كلاسها رو خودت ميري و بر مي گردي چون هم آموزشگاه و هم باشگاه نزديكمونه ... البته اوايل نگران ميشدم ولي ديگه خيالم راحته و مي خوابم تا برگردي ...... هميشه قبل از كلاسها چشمت به ساعته كه مبادا ديرت بشه و از اين بابت خوشحالملبخند

امروز با من اومدي اداره چون چند روز آخر هفته رو افطاري مهمون هستيم خونه خاله و دايي من و قراره از اداره بريم خونه محمدعلي اينا و خيلي خوشحالي .... الآن هم با آريا مشغول بازي هستي نیشخند

رادمان و آريارادمان در اداره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مینا مامان کیهان
15 مرداد 91 13:38
سلام مامان راد مان جونم خوبی مامانی مهربون
طاعاتو عباداتتون قبول در گاه حق باشه ان شاالله رو ز ه های کله گنجشکی رادمان هم قبول باشه ....
در مورد مشکلم که گفته بودم مامانی هم چنان سر جاشه نمی دونم چی کار کنم ..به فضای این جا عادت کردم دیگه ولی باید یه انقلابی بکنم و وبلاگ رو ببرم جای دیگه
مامانی خیلی خوبه که خودش می ره و بر می گرده ...کاش کلاس کیهان هم نزدیک بودو ومن هم این کار رو می کردم ..

ممنون عزيزم - از شما هم قبول باشه
آره والا براي ما كه شاغليم و خسته از اداره مي رسيم يه نعمتيه
موفق باشي گلم
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
21 مرداد 91 9:12
خسته نباشی مامان عزیز طاعات و عبادات شما قبول. هم عکس جدید از امیر جان گذاشتیم هم چندتا عکس از اژدهای امیر البته وقت نشد از بقیه بزاریم منتظر حضور گرمتان هستم


ممنون عزيزم- به روي چشم گلم.
مامان امیر علی پسر اژدها سوار
21 مرداد 91 12:25
سلام عزیزم بله گل پسرم میره کانون ریاضی انقدر درسا سخت شده مجبوریم تابستون بچه هارو با کلاس پر کنیم


بهترين كارو انجام دادين ،موفق باشيد.
یاسمن
4 شهریور 91 18:17
به به چه پسر خوش تیپی


ممنون گلم
سهیلا مامان درسا جون
19 شهریور 91 16:00
از اینکه همراه من و تسکینی بر دل داغدیده ام بودید صمیمانه سپاسگزارم

به امید روزهایی آرام و شاد برای ایران و ایرانیان

عزیزم کوچکترین کاری بود که می تونستم انجام بدم .

منم میگم آمین