عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

عسلای مامان

بدون عنوان

نمی دونی عزیز من چقدر دلم گرفته و ناراحتم مدتی بود که مانی مدرسه نميومد و تو مي گفتي مامان ماني مدرسه نمياد چند روز اول فكر كردم مريضه ولي وقتي طولاني شد خيلي نگران بودم تا اينكه يه روز اومدي گفتي سام ميگه باباي ماني تو كما رفته و مدرسه ماني هم عوض شده من خيلي نگران شدم ديروز كه اومدم مدرسه دنبالت فقط به دنبال يكي از مادرا بودم تا از ماني خبر بگيرم و مادر سام رو ديدم و از احوال ماني جويا شدم و اونم گفت كه وقتي باباش فوت كرد مادر و پدر مادرش اومدن و اونا رو بردن شهرستان وقتي اين خبر رو داد نمي دوني چه حالي شدم اونقدر گريه كردم كه نگو بنده خدا فكر مي كرد من مي دونم كه باباي ماني فوت كرده بعد كه ديد هيچ اطلاعي نداشتم ماجرا رو تعريف كرد ...
18 دی 1390

تعطيلي

دیروز من امتحان داشتم و مرخصی گرفته بودم و شما هم به خاطر جلسه معلما تعطیل بودین قرار شد تو طبق معمول صبح با بابا بری خونه مامان ناجی و منم ظهر بعد از امتحان بیام اونجا دنبالت یه ساک برداشتی و ماشین و سی دی گذاشتی توش تا اونجا بازی کنی ظهر اومدم و با هم برگشتیم خونه اونقدر خوابم ميومد و خسته بودم كه خوابيدم ولي تو نخوابيدي و گفتي بازي ميكنم بهت سپردم اگه كسي زنگ زد بيدارم نكن خودتم سر و صدا نكن تا من بخوابم فدات بشم كه بي سر و صدا پي اس پي بازي كردي و وقتي بابا زنگ زده بود بيدارم نكرده بودي و اصلا من متوجه نشده بودم نمی دونم چت شده بود دیشب سه بار  تو خونه خوردی زمین و هر بار من کلی ترسیدم آخه بد جوری می خوردی زمین ولی دفعه ...
13 دی 1390

كاردستي

توي درس علوم رسيدين به درس " آب " منم حس هنريم گل كرد و تصميم گرفتم برات كاردستي درست كنم يه ماهي از سي دي چرخه آب همراه با شكل و شعر خيلي خوب شد و خوشت اومد ( دست خانم معلم بندري درد نكنه )   ...
11 دی 1390

بدون عنوان

٥ شنبه که من امتحان داشتم بابا هم جایی کار داشت و تو خودت خواسته یودی خونه بمونی و یک ساعتی تنها بودی و با خمیر بازی یه ماهی تابه که توش کباب کوبیده و گوجه و برنج بود درست کرده بودی خیلی با ظرافت و تمیز کار کرده بودی با این کاردستیت حسابی هوس کباب کردیم و شام رفتیم کباب خوردیم جمعه: از تبریز برای مامان ناجی اینا مهمون اومده ما هم رفتیم بعدازظهر برگشتیم خونه
10 دی 1390

جایزه

عزیزم پسر خوب و باهوشم این روزا همش درحال جایزه خریدن برای تو هستیم آخه اين هفته 3 بار ديكته داشتين كه هر سه تاش رو هم هزارآفرين گرفتي تازه توي كتاب كار هم تيك اول رو ميگيري انتظار داري براي هر هزارآفرين يه جايزه برات بخريم كه البته بي جا نيست موجودات بن تن و ميز بيليارد كوچيك برات گرفتم خيلي خوشت اومد و يكي هم هنوز بدهكاريم و بايد بگيريم از كمد جايزه كلاستون هم جايزه انتخاب كردي : يه كيسه خوشگل كه توش مداد و تراش و پاك كن و دستمال جيبي و شكلات بود ...
7 دی 1390

یلدا در مدرسه

٣ شنبه رسیدیم خونه و بلافاصله مشغول شدیم خیلی کار داشتیم یه کاردستی از فصل زمستون و سالاد ماکارونی که فردا باید میبردیم مدرسه ٤ شنبه صبح با هم رفتیم مدرسه و کاردستی و سالاد رو هم بردیم وقتی داخل کلاستون شدم خیلی متعجب شدم یه تزیین خیلی قشنگ ، فكر كنم يه تعدادي از مادرا ديروز بعدازظهر زحمت اين كارو كشيده بودن گوشه كلاس يه آدم برفي بزرگ بود وسط كلاس يه كرسي و روش لحاف چهل تيكه، روش سماور و استكان و ديزي و انارايي كه دور هر كدوم يه تور سبز رنگ پيچيده بودن سقف كلاس تور و دانه هاي برف نميدوني چقدر خوشم اومده بود ، تو هم همينطور منم سالادو گذاشتم و برگشتم خونه تا وسايل بردارم و ظهر بيام دنبالت بريم خونه مامان آذر ساعت 11 اومدم تا ش...
3 دی 1390

يلدا در خانه مادربزرگ

همگي خونه مامان آذر جمع شديم شب خوبي بود و خيلي خوش گذشت به خصوص به شما بچه ها خاله مينا برات كادو گرفته بود يه دفترچه يادداشت منم براي بچه ها جوراب فرداش هم دوباره عيد شما بچه ها بود چون محمدعلي هم به جمعتون اضافه شد ( خاله و دايي من هم براي شام آمدند) البته ناگفته نماند كه مشق نداشتي فقط يك صفحه ديكته نوشتي جمعه صبح برگشتيم خونه ولي مستقيم رفتيم خونه مامان ناجي و بعد از نهار برگشتيم خونه حالا تو سرماخورده اي و خيلي ناراحتم خدا كنه زودتر خوب شي عزيزم سوژه اين دو روز هم چاقي تو بود و هرچي ميگفتم كم بخور حريص تر مي شدي و از خوردن دست نمي كشيدي اولش برنج كم مي ريختي و مي خوردي ولي عوضش سه بار مي خوردي آخه شكم درآوردي و دوست ن...
3 دی 1390

بدون عنوان

قبلا گفته بودم رادمان زياد خوب نمي نويسه و درشت مي نويسه ولي حالا بايد بگم خيلي خوب مي نويسه و حسابي خطش خوب شده و به دوستان قول داده بودم خطشو بزارم ولي متاسفانه كيفيتشون زياد خوب نيست فقط يكي ميزارم بعدا بيشتر عكس از دفترش ميزام معلم موقع ديدن مشقا دور كلمات خط مي كشه و از بچه ها مي خواد تا اونا بخونن يعني فقط خوب نوشتن كافي نيست و دانش آموز بايد بلد باشه اونها رو بخونه تا هزارآفرين بگيره ...
29 آذر 1390

بدون عنوان

اردوی دیروز خیلی بهت خوش گذشته بود و همش تعریف میکردی که چی کار کردین و چی بازی کردین و تو اتوبوس با بچه ها چه شعری رو خوندین ( شعر کلاه قرمزی، آقای راننده ...) سی دی بن تن ١٢ هم که دراومده و تو هم ازم خواستی برات بخرم منم گفتم از پول تو جیبیات بگیر و تو خیلی خوشت اومد و احساس خوبی داشتی از اينكه خودت پول سي دي رو داده بودي شب هم از بابا دوباره پول گرفتي كه بزاري تو كيفت و دفعه بعد هم خودت بخري
28 آذر 1390