تعطيلي
دیروز من امتحان داشتم و مرخصی گرفته بودم و شما هم به خاطر جلسه معلما تعطیل بودین
قرار شد تو طبق معمول صبح با بابا بری خونه مامان ناجی و منم ظهر بعد از امتحان بیام اونجا دنبالت
یه ساک برداشتی و ماشین و سی دی گذاشتی توش تا اونجا بازی کنی
ظهر اومدم و با هم برگشتیم خونه
اونقدر خوابم ميومد و خسته بودم كه خوابيدم ولي تو نخوابيدي و گفتي بازي ميكنم بهت سپردم اگه كسي زنگ زد بيدارم نكن خودتم سر و صدا نكن تا من بخوابم
فدات بشم كه بي سر و صدا پي اس پي بازي كردي و وقتي بابا زنگ زده بود بيدارم نكرده بودي و اصلا من متوجه نشده بودم
نمی دونم چت شده بود دیشب سه بار تو خونه خوردی زمین و هر بار من کلی ترسیدم آخه بد جوری می خوردی زمین ولی دفعه آخری از همه بدتر بود که خدا رو شکر تو چیزیت نشد ولی شیشه میز تلویزیون اومد پايين
بابا گفت برات اسپند دود كنم و منم دود كردم
بعدش كلي خنديديم و بهت گفتيم رادمان با خودش درگيره ( البته براي اينكه حال و هوات عوض بشه چون گريه كردي نه از درد بلكه از ترس )