تعطیلات
تا دیروز بعدازظهر خونه مامان آذر بودیم خاله مینا اینا هم اونجا بودن و حسابی تو این دو روز خوش گذروندین
اولش که رفتیم و ملینا رو دیدیم
تو قهر کردی و رفتی رو مبل نشستی و با بغض گفتی : اینا همشون آبجی دارن هم محدثه آبجی داره و هم محمد یوسف و هم محمدعلی فقط منم که آبجی ندارم
اونقدر دلم سوخت که نگو - آخه گلم من و بابا هم دلمون می خواد تو آبجی دار شی ولی آخه چه جوری
بهت گفتم: عزیزیم همه اینا آبجیای تو هم هستن
دیشب که برگشتیم رفتیم خونه مامان ناجی اینا ، علي دايي اينا هم اونجا بودن بعد از شام برگشتيم خونه
بردمت حموم و ناخوناتو گرفتم كه امروز مرتب بري مدرسه - اين هفته ظهري هستي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی