عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

عسلای مامان

اردو

امروز قراره از طرف مدرسه و با بچه های کلاس برید اردو - یه شهربازی سرپوشيده كه قبلا هم خودمون برده بوديمت ولي خوب فكر كنم با دوستات خيلي بيشتر بهت خوش بگذره در ضمن حرف " ز " رو هم ياد گرفتين و كلي لغت ديگه كه مي توني بنويسي و بخوني
27 آذر 1390

بدون عنوان

روزای عادی هم مشقاتون زیاده حالا خدا به دادمون برسه چهارشنبه ها دو برگه کپي كه اين دفعه تو يكي شون مشق هم بود دو صفحه جمله نصف صفحه ديكته تعدادي لوبيا و يك عدد پياز هم درون آب گذاشتيم ببينيم چه تغييري ميكنه ( درس علوم) هميشه سعي ميكنم چهارشنبه مشقات تموم بشه كه واسه تعطيلات چيزي نمونه ولي اونقدر زياده كه مقداريشو 5 شنبه كه من نبودم انجام داده بودي 5 شنبه با بابا اومدين دانشگاه دنبالم از اونجا رفتيم خريد و كمي خيابون گردي و بعد رستوران و عشق تو ، سيب زميني سرخ شده ما هم كه پيتزا خيلي خوب بود و خوش گذشت جمعه هم كه طبق معمول هميشه خونه مامان ناجي ، ديدار دوباره يار قديميت الناز و دعوا بر سر ماشين با بنيامين البته باز هم زور...
26 آذر 1390

كُشتي با بابا

قبلا نوشتم كه ميونت با بابا چقدر خوب شده و باهاش حال ميكني يه كار جديدي كه ميكنين اينه كه هر شب با هم كشتي ميگيرين در حين كشتي تو ميگي : حالا يه پس گردني ، يه پس پا ، يه تو شيكمي بار اول كه گفتي بابا خيلي خنديد حالا ديگه ول كن نيستي و هر شب اينا رو تكرار مي كني
22 آذر 1390

فقط مشق

مشق دیروز : سه صفحه از لغات درس " ای " دیکته شب : دیگه بیشتر از ٥ خط نتونستی بنویسی کار در منزل : کشیدن یک گیاه و مشخص کردن قسمتهای مختلف آن در برگه A 4 ریاضی :  ٤ صفحه تمرین از کتاب گاج دل خودم هم بهت مي سوخت ، ضمن اينكه خودم هم خسته شده بودم ولي چاره اي نبود ، به روم نمي آوردم كه تو هم انرژي منفي نگيري از ساعت 30/6 شروع كرديم و تا ساعت 11 شب ( البته بينش يه ساعتي به استراحت و تماشاي كارتن گذشت )   ...
22 آذر 1390

سومین جلسه اولیا با معلم

دیروز از اداره مستقیم اومدم مدرسه چون ساعت ٤ جلسه داشتیم و شما رفتین نمازخونه و ما مادرها جای شما رو نیمکتا نشستیم. حرف " ای " و حرف " اِ " به گفته خانومتون از حروف سختیه که بچه ها زیاد توش اشتباه می کنن ، تو جلسه به ما مادرا هم مثل شما بچه ها اونا رو توضيح داد كه بتونيم تو خونه كمكتون كنيم و دیروز شما حرف " ای " رو یاد گرفتین که چهار شکل داره کمی صحبت در مورد نظم و انظباط بچه ها ، كار در منزلها ، مشق شب ، ديكته شب و .... آخر سر هم برنامه ريزي براي شب يلدا در كلاس كه چطور برگزار بشه قرار شد از مادرا پول نگيرن در عوض هر كس خودش هر چي مي خواد ( آجيل، ميوه، كيك، هندوانه ،و ... ) درست كنه و بياره براي جشن منم يهويي به سرم زد براي ...
21 آذر 1390

پاسخ دوستان

اونقدر سرعت اينترنت پايين اومده كه نمي تونم براي هيچ كدوم از دوستان پيام بزارم مجبور شدم جواب پيغامها رو تو همين وب بدم متاسفم
20 آذر 1390

رادمان

با یادگرفتن حرف " ن " می تونی اسم خودت رو بنویسی البته تو از چند هفته پيش اين كارو شروع كرده بودي ولي ديروز يكي از سرمشقاتون اسم خودت بود و تو كلي ذوق داشتي سه صفحه مشق داشتين كه خودم هم دلم بهت مي سوخت ولي بعد از دو ساعت و نيم بالاخره تموم شد صداي دسته ها رو كه مي شنيدي مي دوييدي سمت پنجره و گوش ميدادي ازم خواستي وقتي بابا اومد باهاش بري دسته نگا كني   منم گفتم نه و تو شروع كردي به گريه مثل هميشه اشكت لب مشكته و آنچنان اشك ريختي كه چشمات باد كرد بابا كه اومد و جريانو فهميد با هم رفتين بيرون و تبلت رو هم بردي و اونقدر هوا سرد بود كه 5 دقيقه ديگه برگشتين ...
13 آذر 1390