گزارش روزهاي تعطيل3- دريا
چند روزي رفتيم شمال- فريدونكنار و بابلسر- تو هم كه عاشقه دريا هستي خيلي ذوق داشتي و چون هم بازي هم داشتي ( محمدحسين و بنيامين ) بيشتر بهت خوش گذشت از هر فرصتي براي تو آب رفتن استفاده مي كردي و با اصرار ما و ناراحتي از آّب بيرون ميومدي.
اونجا پارك هم رفتيم كه يه قفس بزرگ مخصوص پرنده هاي دريايي داشت ( لك لك - پليكان- اردك و ... )
تو چمنهاي پارك قورباغه ديدي و با تشويق و كمك بابا جون شروع كردي به گرفتن اون البته كار سختي بود و خيلي تلاش كردي و بعد از شكار قورباغه بي نوا رفتين و اونو به مرغ ماهي خوار دادين تا بخوره و اونم قورباغه رو خورد تازه خيلي هم ذوق مي كردي و براي همه تعريف مي كردي من كه خيلي غصه خوردم
قايق سواري پارسال خيلي بهمون مزه داده بود براي همين هم دوباره براي قايق سواري به بابلسر رفتيم و اين دفعه خيلي بيشتر كيف كرديم چون به رودخونه قناعت نكرديم و رفتيم دريا و موجها خيلي بلند بودن و خيلي لذت بخش بود ( الآن اينو مي گم اون موقع از ترس داشتم مي مردم و همش از ترس مي خنديدم)
خدا رو شكر به تو خيلي خوش گذشت ما هم به خوشي تو خوشيم عزيزم
كارنامه هم گرفيتم و همه درسها خيلي خوب بود و ماماني به انتخاب خودت برات يه ماشين خريد و بابا هم اسكيتي كه قول داده بود شب گرفت و آورد خيلي خوشت اومد و پات كردي و تا موقع خواب پات بود و امروز هم با اصرار اونو بردي خونه ماماني تا اونجا هم تمرين كني
چند تا عكس به زور ازت گرفتم اصلا حاضر نبودي عكس بياندازي و تا اسم عكس انداختن ميومد غر مي زدي
اين چندتا هم براي خالي نبودن عريضه در ادامه مطلب