گزارش تعطيلات- 4
چند روزري مهمون خونه مامان آذر بوديم اسكيتها رو هم برديم - محمديوسف و محمدعلي كلاس اسكيت ثبت نام كرده بودن و يك جلسه رفته بودن ما هم كه اونجا بوديم تصميم گرفتيم تو رو هم ببريم تا هم آموزش ببيني و هم با هم باشيد و خوش بگذرونيد تا اينكه سر فرصت در محله خودمون تو رو هم ثبت نام كنم و اين شد كه به صورت آزاد و يك جلسه تو رو هم ثبت نام كردم و سر از پا نميشناختي و خيلي خوشحال بودي و حقيقتاً با اينكه جلسه اولت بود از هر دوي اونها بهتر بودي و خيلي زود راه رفتن اوليه رو ياد گرفتي البته خيلي هم سخت بود و خسته هم شده بودي - مربيتون خيلي سخت گير بود و حسابي ازتون كار كشيد
شب رفتيم پارك و آشي كه مامان آذر درست كرده بودو خورديم
روز بعد وقتي ساعت كلاس اسكيت رسيد تو از من خواستي كه دوباره بريم و باز هم رفتيم و باز يه جلسه آزاد ديگه و اين بار ديگه راحت مي رفتي تازه دستهات رو هم از پشت مي گرفتي يا باز مي كردي و به من نشون مي دادي و ما مادرها هم كه تماشاچي بوديم كار تشويق و روحيه دادن و تغذيه بچه ها رو برعهده داشتيم.