عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

عسلای مامان

بعد از مدتي

1390/11/23 8:58
نویسنده : مامان
366 بازدید
اشتراک گذاری

یه مدتیه برات چیزی ننوشتم تنبل شدم البته کارم تو اداره زیاد شده و تو خونه هم که وقت پای کامپیوتر نشستن رو ندارم یعنی نمی خوام خودمو عادت بدم

امروز دیگه باید می نوشتم

تو اين مدت از روزمرگي خارج شده بوديم

يه عروسي داشتيم كه خيلي خيلي خوش گذشت به خصوص به تو پسر گلم و مخصوصا دنبال ماشين عروس رفتن براي تو خيلي هيجان داشت

به يه سيرك كوچك رفتي با مامان آذر و محدثه و محمد يوسف كه در اون از دلقك و شير و پلنگ خبري نبود فقط شعبده بازي و تردستي و هنرنمايي سگ و گربه ولي با اين حال خيلي دوست داشتي و تا چند روز ازش تعريف مي كردي

دو تا مولودي رفتيم كه قسمت جالبش براي تو پرت كردن شكلات بود كه اونا رو جمع مي كردي

به جشن سراي محله رفتيم هم جشن انقلاب بود و هم مولودي خيلي مفصل بود و چون همگي اونجا بوديم بازم خيلي خوب بود آخه همگي خونه مامان آذر جمع شديم كه آش پشت پاي اونو بپزيم و شبش رفتيم جشن از همه نظر عالي بود هم پذيرايي و هم برنامه ها و حسابي خستگيمون دراومد و خوش گذرونديم

مامان آذر ان شاءالله راهي خانه خدا هستش دعا مي كنم به سلامتي بره و برگرده هم خوشحالم و هم نگران

تعطيلي هم كه زياد داشتيم و تكاليف و كاردستيها هم كه ادامه داره

درست كردن كاردستي با سنگ كه ما يه زرافه و يه خرگوش درست كرديم كه خيلي مورد استقبال قرار گرفته بود ، رحل قرآن كه زياد جالب نشد باتوجه به اينكه بايد باز و بسته مي شد نتونستم خوب درست كنم و يه نقاشي با موضوع چه چيزي اگه يه جور ديگه بود بهتر بود؟ يه ماشين تو جاده كشيدم و يه ماشين پرنده تو آسمون و نوشتم اگه ماشينها پرواز مي كردند بهتر بود

عزيزم اين روزا كارتنهاي مورد علاقت: اسمورفها هر روز ساعت 6، تام و جري هر شب ساعت 9، سي دي ماشينهاي 2

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)