عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

عسلای مامان

گزارش تعطيلات - 6

1391/4/4 10:12
نویسنده : مامان
479 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه سالگرد پدربزرگ بابا بود و همگي خونه مامان جميله دعوت بوديم البته خيلي از فوتش مي گذره منم نديدمش 

چون از روز قبل مي دونستي مي خواهيم بريم اونجا و همه هستند صبح ساعت 8 از خواب بيدار شدي و ما رو هم بيدار كردي ( مثلا روز تعطيل بود) و هي اصرار داشتي كه خيلي زود آماده بشيم و بريم ولي تا كارامونو انجام بديم 12 شد و رفتيم و تو مشغول بازي شدي تا شب كه برگرديم تازه شب هم ناراحت بودي و با اينكه همه در حال خداحافظي و رفتن بودند ولي تو مي گفتي كه بايد همه حركت كنن بعد ما هم را بيوفتيم 

روز خوبي بود و خيلي خوش گذشت فقط اينكه وقتي من با زن دايي و خاله رفتيم پاساژ گردي تو با اسكيت خورده بودي زمين و آرنجت زخمي شده بود كه طبق معمول به روي مباركت هم نمياوردي و مي گفتي درد نداره آخه هر چي من و بابا اصرار مي كنيم ضربه گيرا رو نمي بندي و وقتي زخمي ميشي و منم غر مي زنم مي گي درد نداره و طوري نشده در كل از بچگيت هم همينجوري بودي اگه سر بازي زخمي مي شدي به من نمي گفتي كه مبادا از بازي كردن محروم بشي


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)